حرفی نزن چیزی نگو ولم بکو بی آبرو خودم دیدم باهاش بودی
حالم خراب میشه عه تو دسته دیدم تو دستش
شده بودی همه کسش جوانیمه هشتم به پات
حالا سوسول شده خدا رفتی با او بچه سوسول
مه کی یزیده تو چشام سیکو خدا شکر کی یارده
سی کارو بارت روزگار ایکه خودش دختریه بچه سوسول
انگشت نمای دنیا شدم خارم تو کردی بی خدا
چه چیزش از من بهتره به او پسره ی دختر نما
ننه اش شب عزاش میزارم فاتحه اشه برو بخوان
تاج گلی براش بخر امشو ببر تو قورشان ختم کلام اینه بدان امشب میشم قاتلتان