من زاده ی اضطراب شرق ، ساکن تووی اشتهایِ غرب
محدود به یه انحصار و سبک ، محکوم به یه اجتماع و نسل
ضامن گردش اقتصاد و نفت ، حاصل رویشِ انفجار و جنگ
بانیِ دسته به اقتضاء و شَرط ، حامی ام به شرطِ اتصال چنگ
دیده ها درگیرِ استعمال و ترک ، بزرگا در صفِ ابتذال و رنگ
استتار پشتِ ازدحام و فقر ، انحراف رشدِ اعتدال و شهر
تخصص ، انتشارِ و نشر ، تبحر ، انتقامِ شر
تفکر ، انقلاب و رنگ ، همینم افتضاح خلق
معیارام اعتماد و شک ، اعتقاد و مرگ
اعتبار و شم ، افتخار و شرم
ارتقاء و سطح ، اکتساب و کسب ، ابتکار و ارز
انسانم ، افتضاح خلق ، بشرم ، افتضاح خلق
آدمم ، افتضاح خلق ، اشرفم ، افتضاح خلق
من و تمام جاودانگیم از قدرتم توو سازماندهیم
من قایقِ نجاتم بیاین شماها بهم بادبان بدین
من دنیایی ساختم چون دنیا رو توو خودم جا دادم
من آدمو کشیدم اول و بعدشم بهش بال دادم
دونستن حکمِ من بود پذیرفتن هم بهاش
من درختِ همیشه سبزم از زمستون تا بهار
خلقِ آدما خالق خورن ، اختراعامون قاتل شدن
چه نطفه هایی که توو گندیدن و چه نطفه هایی که بالغ شدن
من و تمام درگیریام ، هیتلرا و فردینیام
احترام و سنگینیا ، توویِ خنده هام معنی میداد
یکی واساده پشتِ اینه ، بود أ جنس متضادت
گفت مترادف رقیبت میشه ، سرکش میشه از سوزِ جاده
یه چهره از دور ، یه خنده مرموز
با نگاهِ محدود ، به اون چیزی که هست
یه چهره از دور ، یه خنده مرموز
با نگاهِ محدود ، به اون چیزی که هست